Adore you<3(Part⁸)
پارت 8
کوک ویو
به سمت اتاقم می رفتمو تو راه داشتم به ایلین فکر میکردم که امروز کجایه؟
بهم خبر ندادع که دیشب چی شد و زنگ نزده بهم
به سوجین خبر دادم که بره ببینه رفته خونه یا نه ... ...
پایان کوک ویو
.........
ا. ت با ارامش وقتی فهمید کوک رفته از رو کاناپه بلند شد و با اینکه نمیدونست دیشب چه اتفاقی افتاد ولی لبخندی اومد رو لبش و لب پایینشو اروم گاز کرفت.
دیگه مطمعنه دیوانه وار کوک و دوست داره
اما .. .
اما کوک متاهله ...
ا. ت با بغض به سمت میز کارش رفتو بعدش هم رفت تا صبحانه بخوره
.....
ا. ت ویو
بعد صبحانه به اتاق برگشتم و به ادا زنگ زدم ولی جواب نداد و بیشتر نگران شدم
ا. ت:ولی ممکنه خواب هم باشه
قطع کرد و رفتم سمت اتاقم که دستم از داخل اتاقی کشیده شد و رفتم تو اتاق
اه ... بازم این دختره نچسب بود
الیا :ششششش منم
ا.ت جون امروز خواهرم وقت زایمان داره و منم نمیتونم شرکت باشم ممکنه جای من منشی اقای جئون باشی؟ فقط برای امروز قول میدم.
ا. ت: خب چرا به من میگی؟ مگه من فقط تو این شرکتم؟( با ترس )
الیا:نترس عزیزم نمیخورتت که رییسته چه فرقی داری تو با بقیه؟
ا. ت : ب ... باشه ولی فقط امروز اوکی؟
الیا: حتما
الیا رفت سمت در و پیش خواهرش که ا. ت یادش اومد که باید برنامه روزانه کوک رو بهش بده.
کوک ویو
تو اتاق نشسته بودم و منتظر الیا بودم که در خورد و گفتم بیا داخل
ا. ت وقتی اومد داخل به پشتی صندلیم تکیه دادم و دستمو گذاشتم گوشه لبم
باورم نمیشه
چقد حس خوبی داره هر روز میبینم عشقــ ...
اوووف جئون صب کن از ایلین مطمعن شو بعدش ... ( همشو تو ذهنش)
پایان کوک ویو
........
کوک :خب خانم کیم میتونم بپرسم چی شده؟
ا. ت:خ ... خب راستش امروز من منشی شخصی تون هستم، البته اگر ایرادی نداره؟
کوک : کاش هر روز بودی. ( اروم)
ا. ت : (شنید )ببخشید؟
کوک: چیزی نگفتم ...
ا. ت با اینکه متوجه شده ولی به روی خودش نیاورد ولی تو دلش دوست داشت برقصه ...
ا. ت:( برنامه امروز کوک رو میگه)
کوک ویو
به سمت اتاقم می رفتمو تو راه داشتم به ایلین فکر میکردم که امروز کجایه؟
بهم خبر ندادع که دیشب چی شد و زنگ نزده بهم
به سوجین خبر دادم که بره ببینه رفته خونه یا نه ... ...
پایان کوک ویو
.........
ا. ت با ارامش وقتی فهمید کوک رفته از رو کاناپه بلند شد و با اینکه نمیدونست دیشب چه اتفاقی افتاد ولی لبخندی اومد رو لبش و لب پایینشو اروم گاز کرفت.
دیگه مطمعنه دیوانه وار کوک و دوست داره
اما .. .
اما کوک متاهله ...
ا. ت با بغض به سمت میز کارش رفتو بعدش هم رفت تا صبحانه بخوره
.....
ا. ت ویو
بعد صبحانه به اتاق برگشتم و به ادا زنگ زدم ولی جواب نداد و بیشتر نگران شدم
ا. ت:ولی ممکنه خواب هم باشه
قطع کرد و رفتم سمت اتاقم که دستم از داخل اتاقی کشیده شد و رفتم تو اتاق
اه ... بازم این دختره نچسب بود
الیا :ششششش منم
ا.ت جون امروز خواهرم وقت زایمان داره و منم نمیتونم شرکت باشم ممکنه جای من منشی اقای جئون باشی؟ فقط برای امروز قول میدم.
ا. ت: خب چرا به من میگی؟ مگه من فقط تو این شرکتم؟( با ترس )
الیا:نترس عزیزم نمیخورتت که رییسته چه فرقی داری تو با بقیه؟
ا. ت : ب ... باشه ولی فقط امروز اوکی؟
الیا: حتما
الیا رفت سمت در و پیش خواهرش که ا. ت یادش اومد که باید برنامه روزانه کوک رو بهش بده.
کوک ویو
تو اتاق نشسته بودم و منتظر الیا بودم که در خورد و گفتم بیا داخل
ا. ت وقتی اومد داخل به پشتی صندلیم تکیه دادم و دستمو گذاشتم گوشه لبم
باورم نمیشه
چقد حس خوبی داره هر روز میبینم عشقــ ...
اوووف جئون صب کن از ایلین مطمعن شو بعدش ... ( همشو تو ذهنش)
پایان کوک ویو
........
کوک :خب خانم کیم میتونم بپرسم چی شده؟
ا. ت:خ ... خب راستش امروز من منشی شخصی تون هستم، البته اگر ایرادی نداره؟
کوک : کاش هر روز بودی. ( اروم)
ا. ت : (شنید )ببخشید؟
کوک: چیزی نگفتم ...
ا. ت با اینکه متوجه شده ولی به روی خودش نیاورد ولی تو دلش دوست داشت برقصه ...
ا. ت:( برنامه امروز کوک رو میگه)
۲۱.۸k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.